گریز در دعای ندبه

گریز در دعای ندبه

این الطالب بدم المقتول بکربلا...

یا امام زمان کی میای انتقام خون به ناحق ریخته شده جدت غریبت حسین و بگیری

 انتظار خیلی سخته...

اون لحظات آخر عصر عاشورا در خیمه ها چه گذشت... همه منتظر... دل اهل حرم پر از دلهره... اما یه وقت صدای شیحه ذوالجناح آمد ... بعضی ها خوشحال شدند، گفتند اباعبدالله برگشته...

همه از خیمه ها بیرون دویدند     آه ولی سالار زینب را ندیدند...

 اسب بی صاحب ابا عبدالله به خیمه ها برگشت... زین واژگونه... بدن ذوالجناح پر از زخم و نیزه شکته است...

ناله و شیون زنان و کودکان بلند شد...

زبون گرفتن ها شروع شد... یکی می گفت ذوالجناح تو که بی وفا نبودی بابای منو چکار کردی... یکی می گفت ذوالجناح بگو ببینم بابای من تشنه بود آیا آب بهش دادند یا نه... اما زینب خودش رو دوان دوان بالای بلندی رساند... دید در وسط میدان تو گودی قتلگاه یه همهمه ای به پاست... نیزه ها و شمشیرها همه یک جا فرود میاد... آه بدن حسین فاطمه رو تکه تکه کردند... سر  پسر پیغمبر رو از بدنش جدا کردند... نانجیب دستور داد اسبها رو نعل تازه زدند بدن شهدا رو پامال سم اسبان کردند... کاری کردند که وقتی زینب(س) رفت تو گودی قتلگاه، بدن برادر رو نشناخت ... هی این طرف و آن طرف رو نگاه می کرد... یه وقت چشمش به یه بدن بی سر غرق به خون افتاد... متعجبانه ناله زد ... هل انت اخی؟... آیا تو حسین منی...

ای حسین...

زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست    خار و خاشاک زمین محفل و مأوای تو نیست

من ز طفلی بر سر دوش نبی دیدم تو را     از چه بگرفتی کنون بالای نی منزل حسین



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: گریزهای دعای ندبه

برچسب‌ها: گریز در دعای ندبه
[ 23 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]